ما هنوز چشم به راه شماییم

عالی‌جناب، قریب به یک سال است که از اوضاع مملکت غافلید. خوب می‌خواستید این‌بار قرار بود کمی خستگی رفع کنند و باز گردید، ما هنوز چشم به راه شماییم.

این جملات را در آخرین روزهای سال ۱۴۰۲ شمسی می‌نویسم. سالی که زنده بیرون آمدن از آن کار حضرت فیل بود. هر آنچه در این سال شنیدیم خلاصه شد در «و ما المُهملین رجالٌ و انا لله و انا الیه راجعون».

صفحه سیاهی از تاریخ یا زندگی ما عجین شد و ما بهت‌زده نماینده‌مان بر این شب‌قدر که مقارن با سال نو است بچه ایرانی‌مان نوشته شده، محاکمه به دنبال بهبودی نیستیم، بلکه می‌خواهیم کمتر عذاب بکشیم. حکایت ما حکایت آن سرباز فداکاری است که روزی مشغول خدمت می‌کند. یا آن زن زیبا به ماه. بگذریم، چه کنیم که مجبوریم یک کاری‌های رئیس‌جمهورمان را به سخره بگیریم و این ایام زهراگین را با قند هجوش جان کنیم. هر چه هست باید بدانی سه سال و سه ماه دیگر تسلّی‌مان نمی‌شود.

دوری حضرت‌تان برایمان سخت است. از آینده‌ای که شما در آن حضور ندارید می‌هراسیم. از روزی که فقیه خوشتیپ این جغرافیا رخت بسته، مهلت عزا ندادند و ما جز رفتن مشکلی به خود چیزی ندید. ما به فکر می‌کردیم تنها رخت‌مان سیاه است، دلمان که نه‌تنها به خوشی خالی‌مان می‌نمود.

امسال به اندازه سه سال و سه ماه گریستیم. گریستن را بدون اشک آموختیم. امسال زخم بود و ما در سال جدید دنبال مرهمیم.

حالمان را می‌پرسی؟ حالمان خوب است. به خوبی حمص و دمشق، به خوبی ضاحیه و بیروت.

راستی گفتم سه سال و سه ماه،
سه سال و سه ماه بعد با او می‌آیی مگر نه؟